آسمان شب همواره برای انسان جذاب بوده است. ستارههای پر نور که در آسمان میدرخشند همواره تخیل انسان را به حرکت وا داشتهاند و در هر تمدنی مردم سعی مینمودند تا آنها را به اساطیر خود نزدیک کنند. آنان دوست داشتند تا باور کنند خدایان ، پهلوانان و یا اجداد آنها ایشان را میبینند و آنها نیز با نگریستن به ستارگان تصویر آنها را مجسم میکردند. آنچه که در ادامه بیان میشود افسانههایی هستند که به خصوص در نزد یونانیان که در مورد ستارگان آسمان و صورتهای فلکی رایج بوده است.
خرس بزرگ و خرس کوچک (دب اکبر و دب اصغر)
افسانه ی این دو صورت فلکی مربوط به افسانهی کالیستو است. کالیستو دختر لرکائن (پادشاه سرزمینی به نام آرکاد) یا به روایتی از پریان همراه آرتمیس (الهه ماه و شکار) بود. زئوس (خدای خدایان یونان) به او دل باخت که ثمره آن آرکاس شد. زئوس برای دور نگاه داشتن کالیستو از حسادت هرا ، او را به شکل خرس در آورد. (گرچه برخی این عمل را کار آرتیمیس یا هرا دانسته اند.) آرکاس هنگامی که به سن جوانی رسید به پادشاهی آرکادی دست یافت. روزی در کوه مشغول شکار بود که با مادرش ،در پیکر خرس، روبرو شد. او که نمیدانست چه بر سر مادرش آمده است سعی کرد او را با تیر از پای در آورد ، لیکن زئوس برای جلوگیری از آن ، آرکاس را نیز به شکل خرس در آورد و آنها را به آسمانها برد و در میان صورتهای فلکی جای داد که خرس کوچک و خرس بزرگ نامیده میشوند. با این حال یوزئیدون با آخرین خواهش هرا موافقت کرد و اجازه نداد آنها در افق اقیانوس غروب کنند.
داستان آندرومدا
آندرومدا در افسانههای یونان باستان به عنوان یک شاهزاده شناخته شده است. پدر او قیفاووس (Cepheus) و مادرش ذات الکرسی (Cassiopeia) نام داشت. مادرش قدرت و زیبایی زیادی به آندرومدا بخشیده بود و او را توانمند ساخته بود. آن چنان که خودخواه شده بود. زیبایی او از پریان دریایی نیز بیشتر بود و این امر پریان را ناراحت کرده بود. آنان از نپتون خواستند که برای نابودی قیفاووس و سرزمینی که بر آن حکومت میکرد (حبشه) غول دریایی به نام قیطس (Cetus) را به آن سرزمین بفرستد. تنها راه رهایی از ویرانی سرزمین حبشه و جلوگیری از نابودی قیفاووس این بود که قیفاووس دخترش آندرومدا را در ساحل به بند کشد تا غول دریایی فقط او را نابود سازد.
داستان برساوش
برساوش (Perseus) که مادر وی دانائه وی را از خدای خدایان زئوس حامله شد، توسط آکریسیوس پدر دانائه، به همراه مادر خود در جعبهای قرار دادهشد و به دریا انداختهشد تا کشته شوند. زئوس آنها را به سلامت به جزیرهٔ سریفوس رساند و در آنجا پولودکتس پادشاه جزیره نجاتشان داد.
بعدها پولودکتس (پادشاه جزیره سریفوس) عاشق مادر پرسئوس شد و چون پرسئوس را مانع وصال با دانائه میدید او را به امید آن که هلاک شود، مامور آوردن سر مدوسا کرد. مدوسا زنی بود که با نگاهش هر کسی را سنگ میکرد. برای موفقیت در این ماموریت هر کدام از خدایان به او چیزی عطا کردند، کرونوس شمشیری را به وی داد، هادس ، خدای مرگ ، کلاهی به وی داد که نامرئی کننده بود، و هرمس کفشهای بالداری به او داد که به وسیله آنها میتوانست پرواز کند.
مدوسا که میتوانست هر کس که به چشمانش نگاه میکرد را تبدیل به سنگ کند، با زیرکی پرسئوس (برساوش) توسط وی کشته شد. به طوری که برساوش از سپر خود (منعکس شدن تصویر آن در سپر) برای پیدا کردن جای مدیوز (مدوسا) استفاده کرد و سر او را از تنش جدا کرد، وقتی برساوش سر او را جدا کرد از خون او پگاسوس (اسب بال دار) به وجود آمد.
برساوش و آندرومدا
هنگامی که برساوش در راه بازگشت از نزدیکی سواحل حبشه میگذشت، آندرومدا ،که به بند کشیده شده بود، را دید و نجاتش داد. برساوش برای از بین بردن غول دریایی (قیطس) سر مدیوز را به او نشان داد و غول تبدیل به سنگ شد و آندرومدا و برساوش با هم ازدواج کردند. بعد از مرگ، آندرومدا به عنوان صورت فلکی در آسمان قرار گرفت.
در آسمان، برساوش ، غول دریایی ، اسب بال دار ، قیفاووس و ذات الکرسی همسایگان آندرومدا هستند.
برای مطالعه بیشتر:
– صورت های فلکی
(انتشارات گیتا شناسی – مترجم: احمد دالکی)
– صور الکواکب
( انتشارات ققنوس )
– ایلیاد و ادیسه
(هومر)
گرداوری: مهرداد نبوی نیا / عضو فعال آیاز
ویرایش: سید عماد الدین قاضی طباطبایی